زندگینامه:
زندگی علمی(آکادمیک):
هایدگر یکی از شاگردان ادموند هوسرل که رییس دانشگاه هم بود به شمار می رود، پایان نامهی دانشگاهی هایدگر “نظریه دونس اسکاتوس در مورد مقولهها و معنا” که در ۱۹۱۵ چاپ شد. کار دانشگاهی هایدگر با تدریس در رشتههای یزدانشناسی کاتولیک و فلسفه در دانشکدهی فلسفهی دانشگاه فرایبورگ در ۱۹۱۵ شروع شد، و با درسهای مهمی درباره پدیدارشناسی، هرمنوتیک واقع بودگی، زمان، و بررسی نو آورنهی تاریخ فلسفه، در دو دانشگاه فرایبورگ و ماربورگ، در سالهای بعد، پیش رفت. در سال ۱۹۲۷ مشهورترین اثر فلسفی او با عنوان sein und zeit یا هستی و زمان منتشر شد. در آغاز دههی ۱۹۳۰ هایدگر با بازنگری در شماری از مبانی کار فکریاش، راهی تازه در اندیشیدن به هستی را در پیش گرفت که پس از طی مرحلهای که به «دوران دگرگونی» مشهور شده، به دستاوردهایی جدید منجر شد. مهمترین متنی که در حکم جمع بندی آراء فلسفی هایدگر در نخستین دورهی کار فکری او به شمار میرود “هستی و زمان” است.
با آثار هایدگر، پدیدار شناسی تاویلی پدید آمد که به پیدایش هرمنوتیک مدرن (دانش تاویل) در ادبیات و هنر جدید انجامیده است. این واقعیت های چندگانه در زبان منعکس می شود که بیانگر شهود و ادراک ما از واقعیت است. پس به قول هایدگر، هستی ما زبان گونه است و ما فقط در زبان زندگی می کنیم. از این نظر هرگونه فعالیت ما در روی زبان نوعی تفسیر و تاویل واقعیت است، و کل شناخت نیز، چیزی جز تاویل واقعیت ها نیست. بر پایه همین نحوه نگرش است که فلسفه هایدگر، پدیدارشناسی تاویلی نام گرفته است و در واقع تاویل، کشف معانی نهفته در زبان است، که خود تجسم معنای هستی آدمی و جهان زندگی است.
اعتقاد:
هایدگر به کلیسا نمیرفت، و معلوم نبود که در پایان عمر به کدام آیین مسیحی اعتقاد دارد. آشکارا از هر بحث دینی طرفه میرفت، هایدگر خودش با مذهب کاتولیک بزرگ شد. و در یکی از حوزههای دینی درس خواند و میخواست کشیش شود که نقد عقل محض (critique of rue reason ) کانت را خواند و پس از مشاهده استدلالهای کانت با او هم عقیده شد که براهین وجود خدا هیچ کس یک متقن نیست. بنابراین، به دانشگاه رفت و چندی علوم طبیعی و بعد فلسفه خواند و، به این ترتیب، آدمی شد بدون هیچ ایمان دینی مشخص. خودش گفته است من شخصی هستم “بی خدا” godless ، و گویی میخواسته بگوید تقدیر این بوده که به چنین سر نوشتی دچار شوم. ولی اضافه میکند: “با این همه، شاید بیخدایی من به خدا نزدیکتر باشد تا خداپرستی فلسفی”، و پیداست که این اعتقاد راسخ را از کانت گرفته و همچنان نگهداشته است که کسی از راه دلایل یا براهین عقلی به خدا نمیرسد. “رو به سوی خدا داشتن” ما بسیار با یقین تفاوت دارد. هایدگر نه ملحد و منکر وجود خداست و نه خدا پرست؛ متفکری است که راه را برای فهم تازهای از این امر هموار میکند که متدین بودن به چه معناست.
ساختن، سکونت، تفکر (Thinking،Dwelling ، Building)
هایدگر بر آن است تا مفهوم سکونت را روشن سازد، او قصد دارد تا پژوهشی کلمه شناسی به معنای سکونت دست یابد و این سکونت به موجودیت او را سبب می شود. نظریه هایدگر را می توان چون نقدی بر تفکر لوکوربوزیه (تفکر مدرنسیت) و نظریه معماری ترقی گرای او مورد مطالعه قرار داد، تفکر و نظریه هایی که خانه برایشان ماشین و ابزار است، و تصور می کنند که سکونت به یک رابطه مصرفی کاهش پیدا کرده است. این اصول به همان اندازه که در مسکن فردی، خانه مورد عمل قرار می گیرد در مسکن جمعی، شهر نیز بروز می کند. تفکر هایدگر، بی تردید به جهت گیری عقیدتی باز می گیرد که ما فرهنگ گرایش نامیدیم، هدف او آن است که به مساله شهرسازی و از آن ره به الزامات فرهنگی آن، بعدی شاعرانه به عنوان پیش درآمدی برای وجود، بخشیده شود. به نظر می رسد که ما تنها با مفهوم ساختن (Baun) به مسکن باز می گردیم. هدف این یکی یعنی ساختن، و دیگری یعنی مسکن است. با این وجود همه ساختمانها (ورزشگاه، نیروگاه، ایستگاه قطار، بزرگراه، سد، و یا بازار و …)، مسکن نیستند. محدوده ای که از این ساختمانها نیز در می گذرد و خود را به مسکن نیز محدود نمی سازد. این بناها به انسان نوعی مسکن (مسکن گونه) را عرضه می دارند. در واقعیت امر، و در بحران کنونی مسکن، داشتن یک مسکن خود تامین خاطر می کند؛ بی تردید مدرنسیت ها ساختمانهایی برای استفاده مسکونی، مسکن هایی را ارائه می دارند، که برخی خواسته های مردم (تسهیل زندگی، قیمت قابل قبول، تامین نور و خورشید و یا هوای خوب و …) را تامین می کند.
اما آیا (این ساختمانها) می توانند به خودی خود آن چیزی را برایمان تضمین کندکه یک مسکن در خود دارد؟
به نظر او که ساختن، تنها یک وسیله برای سکونت، یک مسیر برای رسیدن بدان نیست، ساختن همانطور که پیش از این نیز بود، خود سکونت است. او رابطه رابطه هدف (سکونت)- وسیله (ساختن) را نقد کرده و باور دارد که با این رابطه دسترسی به روابط اساسی را از خود سلب می کنیم. و تنها تا زمانی که تفکر ما دور اندیشی نداشته باشد، ساختن و سکونت را چون فعالیت هایی جداگانه (نقد تفکیک و جداسازی کاربری ها توسط عملکردگرایان) دریافت می داریم، مساله ای که بی تردید نکات واقعی چندی را بیان می کند.
بررسی معنا شناسانه واژه ها و تبیین کلمه سکونت:
او قصد دارد از طریق بررسی واژه های مرتبط با سکونت در زبان های کهن به مفاهیمی دست پیدا کند که سکونت را در خود دارند..
وجود و سکونت:
واژه های کهن Bauan، Beuron، Beuren،Bauen ،Buri، Buren، Buan، Bho، Beo، Bin، … در زبان آلمانی:
بنابراین سکنی گزیدن به پس زمینه و پس شکل های متفاوتی (پروراندن، اقامت گزیدن، مقیم بودن، اندیشیدن، انسان بودن بسان موجودی فانی روی زمین بودن، هستن، محصور کردن، مراقبت کردن، کاشتن مزرعه و نشانیدن تاک، ساختن و برپا کردن و…) می باشدکه در آنها مسکن، در پس فعالیت های مراقبتی مربوط و ساخت و ساز تکمیل می گردد، فعالیتهایی که برای خود اصطلاح Bauen و همراه با آن حتی چیزی طلب می کنند که این اصطلاح تعیین می کند. بدین ترتیب، معنای خاص Bauen یعنی سکونت به فراموشی سپرده می شود.
سکونت و سامان دادن:
واژه های کهن ساکسونی Wuon، Wunian، Friede، Retten، …
نشانه بنیادین مسکن سامان دادن است و زمانی واقع می شود که از همان آغاز چیزی را در موجودیت آن قرار دهیم، و آن را به وجودش باز گردانیم و امنیت خاطرش بخشیم و آن را از همه سو محافظت کنیم. انسانهای فانی وقتی ساکن می گردند که زمین را نجات بخشیده باشند. نجات بخشیدن (Retten) تنها از خطری جستن نیست، بلکه دقیقا به معنای آزاد کردن چیزی است و مجاز داشتن آن به بازگشت به خویشتن خویش است. نجات بخشیدن زمین با دلایل بسیار قوی، بیشتر استفاده بردن از آن تا از میان بردنش است. کسی که زمین را نجات می بخشد، مالک آن نشده و آن را در تیول خویش نمی گیرد.
خانه دهقانی:
او مثالی از یک خانه دهقانی در فوره- نوات می زند و از آن نتیجه می گیرد که در موجودیت خود، ساختن، سکونت دادن است. به تحقیق پیوستن موجودیت ساختن، عبارت از برپا ساختن مکان ها (نوعی مشخص از قدرت در آنجا) از طریق تجمیع فضاهای آنها می باشد. تنها موقعی می توانیم سکونت گزینیم که قادر باشیم بسازیم، و این سکونتگاه همانی بوده است که می توانست ساخته شود.
سکونت و تفکر:
سکونت نشانه بارز وجود است، وجودی که در ارتباط با انسانها فانی اند. و بدین معناست که چگونه وجود خویش را از خود باز می یابد. ساخت و تفکر هردو گریز ناپذیر و نامحدود هستند و هردو برای سکونت قابل دسترس نیستند، و زمانی می تواند به هم گوش فرا دهند که بخشی از سکونت شوند و هر یک در محدوه خویش جای گیرند.
سکونت امروزه:
چه چیزی از سکونت امروزه ما را به تفکر وا می دارد؟ در صورتی که همه جا از بحران مسکن سخن گفته می شود، و تلاش می شود با دست زدن به اقداماتی (ایجاد مسکن، تشویق ساخت و ساز، سازمانهدی مجموعه ساخت و ساز، …) آن را تسکین داد، اما بحران واقعی مسکن در خود مسکن قرار ندارد، بلکه بحران واقعی مسکن در این مساله واقع است که انسانها فانی می باید در آن وجود سکونت را جستجو کنند و بر آنان است که قبل از هر چیز سکونت گزینی را بیاموزند. و از این جهت که به بحران واقعی مسکن که همان سکونت کردن است توجهی ندارند، انسان امروزه را بی ریشه (Heimatlosigkeit) می خواند.
اندیشه های شهرسازی و معماری:
کریستین نوربرگ شولتز که یکی از اولین نظریه پردازان معماری بود که اندیشه مارتین هایدگر را به حوزه معماری آورد (که در دهه ۱۹۷۰ با یک تاثیر قوی از نوشته های مارتین هایدگر آغاز شد و تاثیر عمده بر تفکرات معماری در آن زمان گذاشت.
شولتز درباره او چنین می گوید:
«هایدگر هیچ متنی در باب معماری از خود به جا نگذاشته است. با وجود این ، معماری نقش مهمی در فلسفه ی او دارد. مفهوم هستی در عالم (being- in- the- world) او به محیط ساخته ی دست بشر اشاره دارد، و زمانی که او از “شاعرانه زیستن ” (dwelling poetically) سخن می گوید، صریحا به هنر ساختن باز می گردد. بنابراین، تاویلی از اندیشه هایدگر درباره ی معماری شامل بخشی از تفسیر ما از فلسفه ی او می شود. چنین تاویلی در عین حال امکان دارد به ما در فهم بهتر مشکلات پیچیده ی محیطی عصرمان یاری بخشد».نتیجه گیری
هایدگر از نادر فیلسوفانی است که توجه خاصی به مفهوم واقعی و چیستی خانه دارد. او، در ضمن اشاره به مفهوم مسکن در زبان آلمانی، چنین نتیجه می گیرد که در زبان آلمانی، ساختن به معنای پروراندن و سکونت نیز هست. او از سکونت گاه های کنونی انتقاد می کند و معتقد است که ما معنای دقیق پروراندن، یعنی سکونت گزیدن، را از دست داده ایم. از نظر هایدگر سکونت خود نشانه روشن و بارز وجود است، وجودی که انسان در نسبت با آن فانی است. وی تفکر را امری ضروری در پدیده سکونت و مسکن می یابد و می گوید که سکونت کردن حاصل اندیشیدن و ساختن است؛ ولی اگر این دو، اندیشه ساختن، در کنار یکدیگر قرار نگیرند، سکونت تحقق نخواهد یافت. بدین ترتیب، سکونت در اشکال امروزی آن از نظر هایدگر بی ریشه است و تا به مفاهیم عمیق و ریشه های واقعی خود متصل نشود، محقق نخواهد ش